خب، زندگی  اونقدری انعطاف پذیر هست که جای انتخاب داشته باشم فردا جای بالینی خسته کننده کودکان استثنایی بخونم.

فقط همینقدر انعطاف پذیره؛ اما همینقدرم انعطاف پذیره.

دو هفته مونده مغز جون. و معده جون. تحمل کنید و هرچی بارتون میکنم بالا نیارین.

لپتاپمو روشن کردم که بالینی فیرسو دوره کنم، تو شلوغ پلوغی دانلودام یه فایل ورد دیدم که اینجوری شروع شده بود: "همیشه گفتم و نوشتم و خواندم که هر آمدنی رفتنی دارد ..."

نمیدونم اون لحظه ای که اینو نوشتم یا شایدم از جایی خوندم و سیو کردم چیو برون فکنی یا فرافکنی میکردم، ولی الان دارم به فال نیک میگیرمش. هر اومدنی یه رفتنی داره، رفتنشم کم مونده که شروع بشه.

به قول فروغ من به پایان دگر نیندیشم، حتی اگر این بارم نتیجه پایان احمقانه باشه.

اوهوم، مگه اینکه از آسمون سنگ بباره. وگرنه هر چی بشه خیلیم بد نیست.

بیا و بگذر ببینیم حرف حسابت چیه کنکور ارشد روانشناسی ٩٥!

بخاطر این نکته برداری نمیکنم که، تا خودکارو میگیرم دستم شروع میکنم به خالی کردن ذهنم رو کاغذ. بعد این وقتو انرژی و حالمو میگیره.

بدتر از اون الانه، که روز هیجدهمِ   مونده به کنکورزود بیدار شدم تا درس بخونم و برخوردم به همچین نوشته ای.

امان. ای امان.

فقط منتظرم که تموم شه این کنکور. بعد ببینم روان پویشی کوتاه مدت چی میتونه بکشه ازم بیرون.

الان اگه برگردم به سال ها پیش، روان شناس بودنو واسه مفید بودن انتخاب نمیکنم

میرم ببینم چطوری میشه یه کوفتی پیدا کرد که خواب آور نباشه و بیخیال کننده.


پ.ن.دیشب خواب دیدم که میگی چرا، ولی با خنده. تو بیداریم شاید خوب باشه اگه امتحانش کنی.

نه نه وایسا، پشیمون شدم. دیگه تحمل نمیکنم که بپرسی و بگم.

بتا تتا بتا تتا بتا تتا بتا تتا

پس کو آلفا؟

خستم


پ.ن.عقده قاعده ای و ماده سفید