میسوزم از سرما هرروز

این داغو کی جز من دیده؟

به من ربطی نداره

به من ربطی نداره

به من ربطی نداره

به من ربطی ن دا ره

داشتم فکر میکردم شلوغش کنم. تو ذهنم سناریوهای هیجانیو میبافتم و میبافتم و به رج آخر که میرسیدم میشکافتمش و باز از اول. بعد یه دفعه دیدم چرا این همه سر و صدا؟ آدم وقتی از رفتن مطمئن نیست سر و صدا میکنه، وقتی منتظره یکی بیاد یه توضیحی بده،کیفشو ازش بگیره و پرت کنه، بعد محکم بگیردش به بغل. ولی وقتی تصمیم و قضا و قدر و عقل سلیم به رفتنه، شلوغ بازی احمقانه و سر درد آوره. 

و راست میگفتی، دل کندن آسونه. وقتی تصمیمشو بگیری هیچ برف و بارونی جلو دارش نیست.

+ ببین چی آوردم. یه دبل چاکلت با یه بستنی شکلاتی معمولی. دبل چاکلته مال توعه، چون دختر خوبی هستی. به شرطی که وقتی میخوریش دور دهنت شکلاتی شه.

- خر:)) میگم خبرو خوندی؟ باز زاینده رودو پر کردن.

+ تلویزیونو روشن کن ... زیادش کن ... زیادتر. خسته شدم از صبح از بس اینور و اونور رفتم.

- از اینکه هی پر میکننش و خالی میشه خسته نمیشن؟

+ همینکه اسمش "زاینده رود" باشه و خشکیده باشه نمیذاره از پا بشینن، همیشه میگن بذار یه بار دیگه سعی کنیم.

- اینجوری حرف زدن اصلا بهت نمیاد:)) یه گاز از بستنیت بهم بده.

+ تموم شده. بهم نمیاد نه؟

- نه.

+ آها.

- بیا یه آهنگ گوش بدیم، ول کن اون تلویزیونو.

+ از این آهنگه بدم میاد. این یکی افتضاحه. اینم بدصداس. از این یارو هم خوشم نمیاد.

- شد من یه بار یه آهنگ بذارم اینطوری نگی؟ ببینم... تو بودی که  الان برامون بستنی خریده بودی؟ آره؟

+ آره، بزرگتره رو هم دادم به تو.

- اگر نمیگفتی هم میدونستم...

+آها. تو بده یه گاز از بستنیت.

-(با دهن پر) تموم شد.

+ آها.