خانه عناوین مطالب تماس با من

درخت متفکر

درخت متفکر

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • دی 1402 1
  • شهریور 1396 1
  • خرداد 1396 1
  • اردیبهشت 1396 1
  • اسفند 1395 6
  • بهمن 1395 4
  • دی 1395 2
  • آذر 1395 3
  • آبان 1395 6
  • مهر 1395 8
  • شهریور 1395 19
  • مرداد 1395 13
  • تیر 1395 6
  • خرداد 1395 9
  • اردیبهشت 1395 12
  • فروردین 1395 17
  • اسفند 1394 11
  • بهمن 1394 9
  • دی 1394 13
  • شهریور 1394 1
  • بهمن 1393 3
  • آبان 1393 1

جستجو


آمار : 10386 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 14 مهر 1395 14:13
    چرا اینجوریه همه چی؟!
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 4 مهر 1395 17:30
    خواستم بیام بگم خیلی احمقم بعد دیدم من چرا احمق؟ احمق امثال توان که از این به بعد وقتی میخوام لبخند کمرنگ پرت کنم با ترس و لرز باشه هه
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 4 مهر 1395 01:23
    من خیلی بدجنسم؟ نه نیستم اصلا احتمال ندادم تو خوب نباشی، مگه میشه آخه؟ فقط یه مشت خواب احمقانن نه؟
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 31 شهریور 1395 01:34
    شاید ندونم چی به چیه فقط تابلوعه که الان وقتش نیست
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 30 شهریور 1395 17:39
    حس پرت شدن دارم از همه مرحله های زندگیم از همه بلند پروازیام از همه برنامه هایی که ساخته بودم یه روز واسه امروزا تنهاییو دوست ندارم. من اون درونگرام که دوست داره وسط جمع فرو بره تو خودش کاش شلوغ بود کاش هر جایی بودم جز اینجا کاش دیوارا داد نزنن
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 30 شهریور 1395 03:01
    انگار باید برگردم به قبل اون چهره بی تفاوت، اون بی رحمی فایدش چیه اگه غیر از این باشه؟! واسه کی خوب باشم؟ واسه کی اسکیتزو نکنم؟
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 30 شهریور 1395 02:20
    حس حماقت میکنم.
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 29 شهریور 1395 01:10
    دلم گرفته. اندازه یه دنیا. کجایی که مرهمش کنی؟ چرا تموم نمیشه؟ چرا تا میام شروع شم سرم میخوره به سقف؟ چرا نه قد میکشم نه ریشه میدوونم دیگه؟ گیجم. نه خوشحالم نه ناراحت. نه میخوام چشمامو ببندم و بپرم نه میخوام فراری شم. خوشحال نیستم که آرزوهای دو سه سال پیشم محقق شده. خوشحال نیستم حالا که اینقد آرزوهام دست یافتنی ترن....
  • [ بدون عنوان ] شنبه 27 شهریور 1395 01:18
    گفت یادمه زنگ زدم بهت نمیتونستی حتی پای تلفن حرف بزنی. یادم نبود. گفت اون داستان قطار یادته؟ یادم نبود. گفت اون اسمسه یادته برام فوروارد کردی چی گفته بود؟ یادم نبود. کاش آیندم هیچوقت از حالم انقد مشمئز نشه.
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 24 شهریور 1395 15:14
    چرا انقد زبون نفهمی آخه دلم جان؟ قصد نداری بذاری یه نفس راحت بکشم نه؟ همش قراره بیفتم تو ماجرا؟ چرا میلرزی؟
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 18 شهریور 1395 03:38
    همانند سازی فرافکنانه
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 18 شهریور 1395 02:43
    مُردم نگفتم چی ازت میخوام پر پر زدن بال و پر عشقه باشه قبوله،من یه دیوونم دیوونگی هم یکسره عشقه راحتترم بدون تو زندونی بی خونه شم انقدَر عقلم میرسه از عشق تو دیوونه شم مثل یه خاطره هر ثانیه تو هر سالتم تو فقط رو به من بخند،من عاشق این حالتم
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 17 شهریور 1395 13:52
    از من خوشحالتر هست؟ شنبه جون زود بیا ، من خیلی کار دارم!
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 14 شهریور 1395 03:00
    So come on love, draw your swords Shoot me to the ground You are mine, I am yours Lets not fuck around
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 8 شهریور 1395 17:05
    :) مقدره:)
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 8 شهریور 1395 02:32
    47
  • [ بدون عنوان ] شنبه 6 شهریور 1395 16:41
    مگه همیشه تصور نمیکردم وقتی خبرو بشنوم از خوشحالی میزنم زیر گریه؟ میپرم بالا و پایین؟ میریم با هم جشن میگیریم؟ مگه آرزوی بزرگم نبود؟ چرا خوشحال نشدم؟
  • [ بدون عنوان ] شنبه 6 شهریور 1395 03:33
    یادم میاد همیشه وقتی دیگه حوصله توضیح نداشتم معنیش این بوده که تمومه
  • [ بدون عنوان ] شنبه 6 شهریور 1395 03:03
    Every once in a lifetime dreams can be true Now when the stars shine you meet somebody like you But I won't cry myself to sleep like a sucker
  • [ بدون عنوان ] شنبه 6 شهریور 1395 02:57
    The mask I wear is one
  • [ بدون عنوان ] جمعه 5 شهریور 1395 20:36
    چرا گریه م نمیگیره؟
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 4 شهریور 1395 01:19
    شاید یکی بتونه یه رفتار درمانگر ماهر باشه یه شناختگرا،یه انسانگرا یکی که قهاره تو بحثای وجودی یکی که شبیه دکتر میمه که ذهن من و امثال منو مسموم ترس دو دو تا چاهارتایی خودش کرده اما هیچ نوع آدمی تکرار میکنم هیچ نوع آدمی به غیر از نوع سالومه به غیر از نوع دکتر جیم -حتی اگه خودش انکار کنه- نمیتونه روانکاو باشه. هیچ چیزیو...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 31 مرداد 1395 02:57
    من اصولا آدمی نبودم که پای دیگرانو کوتاه کنم از دورم. همیشه همخ رو با آغوش باز قبول کردم. امروز با دو تا بلاک و هیجده تا شماره پاک کردن و به دو نفر ماتحت لقش گفتن رکورد زدم عجیب. کیف میده شدیدا.
  • [ بدون عنوان ] شنبه 30 مرداد 1395 19:54
    و اسب ، یادت هست؟ سپید بود.
  • [ بدون عنوان ] شنبه 30 مرداد 1395 02:25
    داشتم زیر پتو تو نور چراغ قوه دفترمو ورق میزدم. اون صفحه ای که نوشتم " ببین بعد یک عمر پر پر زدن چه جای بدی عاشق هم شدیم"، خط آخر اولش "معجزه" نبوده. نوشته بودم "ما مال هم نیستیم". پاک کرده بودم و عوضش کرده بودم با "معجزه". دارم به پیامبر بودنم شک میکنم کم کم بس که هرجا فکر...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 27 مرداد 1395 01:43
    زمین و زمانو میدوزم به هم عزیزم امشب، اگه تو بخوای
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 26 مرداد 1395 02:19
    هیچکس نمیدونه تو کتابخونم پشت کتاب انسان و سمبل هایش چی قایم کردم. پای اسکایپ باز همون جمله رو گفت. همون جمله که چند ماه پیش باعث شد دل چمدونامو پر کنم و برم پیشش. بازم همونو گفت، ولی مگه من نیومدم و بهترین خاله ی ممکن نشدم؟ اونی که رفتنیه، اونی که سرنوشتش جای دیگه گره خوردست، با یک ماه و دو هفته تلاش مال من...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 24 مرداد 1395 14:42
    من جوجی خودمو میخوام..
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 24 مرداد 1395 01:30
    ترسم از اینه که توی همچین دور معیوبی باشم، که دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره
  • [ بدون عنوان ] جمعه 22 مرداد 1395 01:39
    وقتی یه آهنگ میتونه ایننننقدددددر شامل حالم باشه با خودم میگم این درد مشترکای فریاد نشده مرهمشون کجاس؟ بعد با خوش خیالی و خوش باوری امید میدوزم به آینده که چقدرنقاط مشترک دارم با مردم. احتمالات و ٤٧ و غیره رو میذارم کنار و بهش میگم دعام کنه. امروز داشتم سعی میکردم خودمو سرزنش کنم که سراغ رانندگی نمیرم، بعد فهمیدم من...
  • 147
  • 1
  • صفحه 2
  • 3
  • 4
  • 5