انگار باید برگردم به قبل

اون چهره بی تفاوت، اون بی رحمی

فایدش چیه اگه غیر از این باشه؟!

واسه کی خوب باشم؟ واسه کی اسکیتزو نکنم؟

حس حماقت میکنم.

دلم گرفته.  اندازه یه دنیا. کجایی که مرهمش کنی؟

چرا تموم نمیشه؟ چرا تا میام شروع شم سرم میخوره به سقف؟

چرا نه قد میکشم نه ریشه میدوونم دیگه؟

گیجم. نه خوشحالم نه ناراحت. نه میخوام چشمامو ببندم و بپرم نه میخوام فراری شم. خوشحال نیستم که آرزوهای دو سه سال پیشم محقق شده. خوشحال نیستم حالا که اینقد آرزوهام دست یافتنی ترن. مشکل کجاست؟

چرا نمیفهمم؟ چرا نمیفهمی؟


گفت یادمه زنگ زدم بهت نمیتونستی حتی پای تلفن حرف بزنی.

یادم نبود.

گفت اون داستان قطار یادته؟

یادم نبود.

گفت اون اسمسه یادته برام فوروارد کردی چی گفته بود؟

یادم نبود.


کاش آیندم هیچوقت از حالم انقد مشمئز نشه.

چرا انقد زبون نفهمی آخه دلم جان؟

قصد نداری بذاری یه نفس راحت بکشم نه؟ همش قراره بیفتم تو ماجرا؟

چرا میلرزی؟