داشتم فکر میکردم شلوغش کنم. تو ذهنم سناریوهای هیجانیو میبافتم و میبافتم و به رج آخر که میرسیدم میشکافتمش و باز از اول. بعد یه دفعه دیدم چرا این همه سر و صدا؟ آدم وقتی از رفتن مطمئن نیست سر و صدا میکنه، وقتی منتظره یکی بیاد یه توضیحی بده،کیفشو ازش بگیره و پرت کنه، بعد محکم بگیردش به بغل. ولی وقتی تصمیم و قضا و قدر و عقل سلیم به رفتنه، شلوغ بازی احمقانه و سر درد آوره.
و راست میگفتی، دل کندن آسونه. وقتی تصمیمشو بگیری هیچ برف و بارونی جلو دارش نیست.