نیاز به فرار کردن دارم و فرار کردن پول آنچنانی میخواد و از فلسفه ی فرار کردن شکارم ولی فرار میخوام و فقط یه بسته فلوکستین برام باقیه و شبیه صفحه حوادث شدم و فکر میکنم میشه گاز خونه رو باز گذاشت و دنبال کار باید بگردم و رشته ی بیخودم تا دکترا نگیرم دستمو بند نمیکنه و  دو تا گردنبند و دوتا گوشواره و یه دستبند دارم و گوشی و لپتاپ و جنگ اصلی آیندس و پول آنچنانی میخواد فرار از مشکلات و گفت به چشمامم نمیتونم اعتماد کنم و  گفت چندشمه  و من کوچیک بودم و یادمه پارک میرفتیم تابم میداد دلم پرواز میخواست و نمیشد و متنفرم از موی کوتاه بلوند و  کاش دوسم نداشتی و رفتن باید شیرین باشه با قرص خواب. 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.